-
محرمی دیگر...
شنبه 5 دیماه سال 1388 19:26
در سوگ تو گریانم هنوز... محرم را با تو می شناسم و با سیه جامه عشقی که بر تن میکنم براستی سیاه رنگ عشق است رنگ ایثار است و گذشتن از هرچه تعلق است و تو براستی ایمان و ایثاری از خود گذشته ائی برای خدا و من همچنان در ماتم ات میگریم زار... نیما/ زمستان ۸۸
-
ببار ای دل...
یکشنبه 22 آذرماه سال 1388 23:26
کاش آسمان دلم میبارید....! ... توی این غروب دلتنگی ٬ آسمون هم دلش گرفته و خیال بارش داره ٬ آرامش قبل از غرش و طوفان و بعدش بارشی شدید٬ میدونی قبل از طوفان همیشه آرامش و سکوتی همه جا رو فرا میگیره انگاری که خبری نیست و همه چی روبراه و سر جاش هست ٬ بعد با یه نسیم تند شروع میشه و بهمراه اون بغض آسمون میترکه و غرشی توام...
-
در عالم خیال...
جمعه 20 آذرماه سال 1388 20:16
در دلتنگی هایم ٬ همیشه دلتنگم... آهسته باز میگذرم از کوچه خیال در نسیم یاد تو .... در صبحدم این روز پائیزی سر بزیرم و تاب نگاهم نیست پای در جای پای تو می نهم در عالم خیال ...! انگار باز برگشته ام به آن روزهای دور روزهای کودکی و دویدن ها و دور شدن های تو گام های کوچکم نمیرسند به گام های بلند تو قد تو سرو سهی ست و قد من...
-
یادتان مبارک...
جمعه 20 آذرماه سال 1388 18:13
گاه دلتنگی هایمان در عمق صدایمان پیداست.... سلام به سرزمین سبزتان به دل های آرزومندتان به نگاه های مشتاقتان به زندگی پر فراز و نشیبتان و به روزهای پر تلاش و شبهای بیقرارتان... سلام به شما که سرود زنده زندگی هستید در این حوالی دل های بیتاب.... و سلامی دوباره به مهربانی چشمان منتظرتان نیما/ پائیز ۸۸